سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دیدار

ابلیس و تلبیس

این نیز ار تلبیسات نفس و شیطان است که تو را سرگرم به خود کرده ، و از خدا غافل کرده ، و به مشتی مفاهیم و الفاظ سر و صورت دار دلخوش کرده در مقام علم ، دم از تجلیات ذاتی و اسمائی و افعالی می زنی ، و عالم را از حق می خوانی ، و همه موجودات را جلوات حق می گوئی ، و در مقام عمل با شیطان شرکت می کنی ، و به آدمزدگان سر کشی و تکبر می کنی. پیش اهل معرفت ، این ، تکبر به حق تعالی است

بیچاره انسان غافل

بیچاره انسان غافل ! که در امور زایله دنیا ـ که خود مى داند ، و هر روز مى بیند که اهل آن ، آن را مى گذارند و مى روند و حسرتها را مى برند ـ این قدر اهمیت مى دهد ، و با کمال جد و جهد در جمع و تحصیل آن مى کوشد ، و خود را با هر ذلت و زحمت و هر محنت و تعبى رو به رو مى کند ، و از هیچ عار و ننگى پرهیز نمى کند. ولى براى تحصیل ایمان ـ که کفیل سعادت ابدى او است ـ اینقدر سست و افسرده است که با اینهمه مواعظ انبیا و اولیاء و اینهمه کتابهاى آسمانى ، باز از سستى و سهل انگارى دست نکشیده ، و به فکر روزگار مصیبت و ذلت و زحمت خود نیفتاده ، موعظتهاى قرآنى و وعد و وعید آن ـ که سنگ خارا را نرم مى کند و کوههاى عالم را خاشع مى کند ـ در دل سخت این انسان اثر نکند!
آرى ، خداى تعالى فرماید : لو انزلنا هذا القرآن على جبل لرایته خاشعا متصدعا من خشیة الله و تلک الامثال نضربها للناس لعلهم یتفکرون (184)
اى انسان دل سخت ! تفکر کن ، ببین مرض قلبى تو چیست که دل توو را از سنگ خارا سخت تر کرده و قرآن خدا را ، که براى نجات تو از عذابها و ظلمتها آمده ، نمى پذیرد ؟!
آرى ، دامهاى شیطان که به صورت دنیا و زرد و سرخ آن در نظرت جلوه نموده راه گوش و چشمت را بسته و قلبت را منکوس نموده . اکنون تفکر کن در آیه شریفه که فرماید :
و لقد ذرانا لجهنم کثیرا من الجن و الانس لهم قلوب لا یفقهون بها و لهم اعین لا یبصرون بها و لهم آذان لا یسمعون بها اولئک کالانعام بل هم اضل اولئک هم الغافلون (185)
ببین علامت کسانى که براى جهنم خلق شده اند و نشانه جهنمیان ، در تو هست ؟
قلبى که از نور تدبر و تفقه و برگرداندن ظاهر دنیا را به باطن آن محروم باشد ، با گوشت پاره که دل حیوانى را تشکیل مى دهد فرقى ندارد. چشمى که جز صورت این عالم را نبیند و از نظر عبرت و حکمت کور باشد ، و گوشتى که جز اصوات این عالم را نشنود و از مواعظ الهیه منعزل باشد ، و حکم و نصایح را نپذیرد ، با چشم و گوش حیوانات ممتاز نیست . آنهایى که این سه خاصیت بزرگ انسانى را ندارند حیواناتى و چهارپایانى هستند به صورت انسان ، بلکه آنها گمراه ترند از حیوان ، چه که انسان با آن نور فطرت اللهى که با یدِ قدرت حق ـ جل جلاله ـ مخمر شده است ، و با آن قرآن و کتابهاى آسمانى و ارشاد و هدایت انبیاء ـ که اختصاص به او دارد ـ از مرتبه حیوانیت حرکتى نکرده و به مقام حیوانى وقوف نموده .
حیوان غایت سیرش همین و صراطش تا منزل حیوانیت است ، ولى انسان بیچاره در بین منزل راه گم کرده ، و به سلوک انسانى نرسیده ، و سرمایه سعادت خود را از دست داده و به خسارت و ورشکستگى عمر خود را گذرانده ، و از طریق و صراط انسانیت گمراه شده . پس این انسان ، اضل از حیوان است .
و نیز انسان اگر از تصرفات رحمانیه و عقلانیه خارج شد و در تحت تصرفات شیطانیه و جهلانیه وارد شد ، در اوصاف حیوانى از همه حیوانات بالاتر شود. قوه غضب و شهوت انسانى عالم را آتش زند ، و بنیان جهان را فرو ریزد ، و سلسله موجودات را به باد فنا دهد و اساس تمدن و تدین را منهدم کند.
گاهى شود که بر اثر غضب یا حبّ ریاست یک نفر ، صدها هزار خانواده بنیان کن شود ، و اساس رشته یک جمعیت گسسته گردد. هیچ یک از حیوانات ، آتش غضبشان به این سوزندگى و تنور شهوتشان به این گرمى نیست .
انسان است که براى غضب و شهوتش پایان نیست و حرص و طمعش را هیچ چیز فرو ننشاند.
انسان است که با اغلوطه و شیطنت و مکر و خدعه ، خانمهایى را به قبرستان نیستى فرستد و عائله هایى را به باد هلاکت دهد.
عالم به همه آسمان و زمینش ، اگر طعمه این جانور شود ، آتش حرص و طمعش فرو ننشیند ، و ممالک عالم اگر مسخر او گردد ، از خواهشهاى نفسانى او نکاهد. دیگر حیوانات چون به طعمه خود رسیدند آتش شهوت آنها فرو نشیند ، و اگر در آنها نادرا صاحب حس مآل اندیشى و حرص جمع آورى پیدا شود ، حس محدودى و حرص ضعیفى است . مورچگان که در بهار و تابستان به جمع آورى مشغولند ، زمستان راه ارتزاق آنها را بسته ، و در آن ایام ، جمع آورده خود را مصرف مى کنند. و اگر زمستان مى توانستند چون بهار از خانه و لانه بیرون آیند ، و ارتزاق کنند ، شاید به جمع آورى اشتغال پیدا نمى کردند.
انسان است که جمع آورى او معلوم نیست روى چه اساس و پایه است . اگر جمعش براى خرج بود و تحصیلش براى اعاشه بود ، چرا پس از تامین نیز دنبالش بیشتر مى رود و پس از جمع ، حرصش افزون مى شود ؟! پس انسان سر خود از حیوانات اضلّ و از بهائم پست تر است ، آنها مقصد داشتند این بیچاره مقصد ندارد. آرى ، مقصد دارد ولى مقصد را گم کرده . کعبه مقصود حق است و انسان حق طلب است ، و این طلب الهى را ـ که از نور فطرت الله است ـ غایتى جز غایة الغایات نیست ، و خود راه خود را نمى داند و دیوانه وار دنبال مقاصد باطله مى چرخد و آتش طلبش خاموش نمى شود : الا بذکر الله تطمئن القلوب

برگرفته از کتاب شرح حدیث جنود عقل و جهل – امام خمینی (ره)


ارواح مقدس م متعالی

ارواح مقدس و متعالی برگزیدگان و اولیای الهی ، این کبوتران حریم ملکوت و عندلیبان گلشن لاهوت ، که از عالم امر و قرب جوار محبوب ازلی در تنگنای عالم طبع و سراچه ترکیب افتاده و در این دامگه محنتزای  ناسوت گرفتار آمده اند ، پیوسته به سان نی از نیستان جدا گشته ، دردمندانه از سینه سوزان ناله اشتیاق بر می آورند و در این غریبستان از دوری یار و دیار شکوه آغاز می کنند . این جانهای آرزومند   طایران گلشن قدس ، همواره سر آن دارند که این تخته بند تن را به هم در شکنند و از این دامگه حادثه پر  گشایند ، و به مرجع و منزل نخستین خود ، جوار و قرب رفیق اعلی بازگردند و در جایگاه صدق ، نزد ملیک مقتدر ، مقام گیرند که گفته اند :

هرکسی کو دور ماند از اصل خویش
باز جوید روزگار وصل خویش

در وصف این محبان ، امام عارفان و مقتدای موحدان ، علی ، علیه السلام ، فرمود : (( اگر نبود اجل  محتوم و وقت معین که خداوند بر آنان مقدر و مقرر فرموده ، روانهایشان یک چشم بر هم زدن در کالبدشان   آرام نمی گرفت )). این شیفتگان جمال مطلق چون به درد مهجوری مبتلا گردند ، با استمداد از جذبات و  عنایات حضرت حق ، و با تصفیه و تزکیه ، حجب را یکی پس از دیگری از میان بر می دارند و به سیر الی  الله می پردازند ، و با تجلی انوار وحدت از قید کثرت رها می شوند ، تا به مرتبه شهود حق رسند و به مقام .جمع بعد از فرق نایل آیند.

و اما زبدگانی که برگزیدگان حضرت دوست اند از این مرتبه فرا تر می روند. چه آنان در نهایت مراحل سلوک  به سیر من الخلق الی الخلق بالحق می پردازند . یعنی این واصلان و منتهیان را تکلیف و رسالتی است  تا مردمان را به سوی مبدا متعال و کمال اسما جمال رهنمون گردند . اینان مامورند تا اعلام هدایت را بر  افرازند و معالم ارشاد را بر پای دارند و خلق را از ظلمات جهل و گمراهی و درکات استضعاف و ستم برهانند   ، و آنان را به مقام و جایگاه سعادت و سرمنزل سلامت راهبر شوند . از این رو کار این برگزیدگان صعب و  دشوار است . زیرا از سویی ، میل دلشان متوجه معبود و محبوب خویش است و مشتاق وصل  .مدام و از سویی به خلق مشغول اند و از دوام وصل محروم .

 


انسان مربی می خواهد ، انسان برنامه می خواهد

    نظر
یکى از بزرگان مى گوید: در مسافرت بودم و جهان را سیر مى کردم ، به روستایى رسیدم . عزیزى  ما را به باغش به مهمانى برد گفت : اینها زرد آلوى باغ ماست. از زرد آلو تربیت شده مى خواهى یا تربیت نشده ؟ من به زبانش آشنا نبودم که چه مى خواهد بگوید: زرد آلویى آورد که ترش بود آب نداشت ، بعد زرد  آلویى دیگر آورد که خیلى شیرین و پر آب بود گفت : آقا این زرد آلو، بیرون باغ روییده، خودرو است ، باغبان بر سرش ‍ نبوده و اینطور بار آمده اما  این یکى باغبان داشته و به وقت آب خورده ، و مراقبت دیده  ، این پرورده است آن پرورده نیست . این تربیت شده است آن تربیت شده نیست. انسان مربى مىخواهد انسان برنامه مى خواهد.

باور نکن تنهایت را

باور نکن تنهاییت را
من در تو پنهانم تو در من
از من به تو نزدیک تر تو
از تو به تو نزدیک تر من
باور نکن تنهاییت را
تا یک دل و یک دل داریم
تا در عبور از کوچه ی عشق
بر دوش هم سر می گذاریم
دل تاب تنهایی ندارد
باور نکن تنهاییت را
هر جای این دنیا که باشی
من با توام تنهای تنها
من با توام هرجا که هستی
حتی اگر با هم نباشیم
حتی اگر یک لحظه یک روز
با هم در این عالم نباشیم
این خانه را بگذار و بگذر
با من بیا تا کعبه ی دل
باور نکن تنهاییت را
من با توام منزل به منزل